باران شبانه

مائیم ومی مطرب و این کنج خراب فارغ ز امید رحمت بیم عذاب

باران شبانه

مائیم ومی مطرب و این کنج خراب فارغ ز امید رحمت بیم عذاب

مشت محکم

 

 یک شعرطنز زیبا از محمد رضا عالی پیام (هالو)

 

 منبع:گوهران – فصلنامه تخصصی شعر

 

 

 مشت محکم

 

 دریک خرابه آشیان پوشیده ازغم

 

 هر چل ستونش زیر بار فاجعه خم

 

 هر پنجره رو به سیاهی ناامیدی

 

 دروازه ها بی رهگذر از نسل آدم

 

 هم اززمینش رسته بذرنامرادی

 

 هم ازدر و دیوار می بارید ماتم

 

 درآسمان ابرسیاه شوربختی

 

 روی زمین ازهرطرف زجر دمادم

 

 دریک شب خاموش وکور وبی ستاره

 

 آنجا،به جدم،با دوچشم خویش دیدم

 

 مستضعفی دنبال استکبار می گشت

 

 تا بر دهان او بکوبد مشت محکم

دخترک

 

دخترک کنار پنجره

به کدام سوی آینه ها می نگری

که از انعکاس نرگس چشمت

سقف بلند شب کویر

سوسوی ستاره های امید را

به گریه نشسته است

 

ماه غریب 

غربت تنهایی اش را

درخم کمانی

به فردا نشانه رفته است

 

یادشان گرامی

با سلامی دوباره

 

امشب سریال ماه مهربان از شبکه یک سیما پخش گردید

 

این سریال را دنبال نمی کنم ولی به خاطر هنرمند تازه

 

مرحوم پوپک گلدره آنرا تماشا کردم یادش گرامی ،

 

چهره معصومانه اش وبازیهای زیبایش در

 

دنیای شیرین وفیلم سینمایی موج مرده هرگز

 

 فراموشمان نخواهد شد .خدایش بیامرزاد.

 

برنامه طلوع ماه نیز گفتگو با

 

 استاد سید هادی میر میران را به بهانه درگذشت این

 

 معمار بزرگ ایران مجددا تکرار کرد ،

 

ساختمان ورزشگاه رفسنجان را بارها دیده ام و

 

 معماری وآجرکاری زیبای آنرا که تناسب

 

عجیبی با کویر دارد را ستوده ام ،امشب نیز تمام

 

صحبت ها و درس هایش را با گوش جان شنیدم و

 

لذت فراوان بردم

 

و نکات زیادی در مورد تاریخ و معماری آموختم ،

 

زحمات وکوششهایش را تحسین کردم و

 

غبطه خوردم که ازدستش دادیم

 

یاد و خاطرش گرامی باد.

بهاران خجسته باد

عید آمد وکارها نکو خواهد کرد

                            

 چون روی عروس

 

ساقی می لعل درسبو خواهدکرد

                          

 چون چشم خروس

           

   سال نو بر همگان مبارک باد

کتاب

 

 آمار کتاب وکتابخوانی و فرهنگ اشاعه آن توسط مدارس

 

 ورسانه ها و خانواده ها و جامعه بهتر است بررسی نشود ،

 

 گویا قرار نیست این مشکل حل شود بنا به چه دلایلی بماند...

 

 چند سال پیش دوست عزیزی کتاب "پایان تاریخ"فوکویاما

 

  را پیشنهاد کرد که بخوانم ،برای تهیه آن تمام کتابفروشیهای

 

 خیابان انقلاب تهران را گشتم اما کتاب را پیدا نکردم

 

 (اهل تهران نیستم و کتابفروشیهای دیگر را بلد نیستم )مردکتابفروشی

 

  را دیدم که کلی از اندیشه برایم صحبت کرد ،تمامی کتابهای دکتر

 

 سروش را در ویترین وقفسه هایش گذاشته بود وادعا می کرد که

 

  تمامی آنها را خوانده است و کتابهای دگر را ،اما تا کنون کتابی

 

  به اسم "پایان تاریخ"فوکویامابه گوشش نخورده بود

 

 نکند ما سر کاریم!!!!

 

 سال 84تمام شد ازدوستم خواسته بودم که کتاب "آبی ترازگناه"را

 

  از کرمان برایم تهیه کند (شهر خودمان متاسفانه کتابفروشی ندارد)

 

 همه کتابفروشیها را گشته بود اما پیدانکرده بود !!!

 

 خودم که چندروز پیش به شهرستانی درهمین نزدیکی رفته بودم

 

 (نام شهرستان فاش نشود بهتر است)کتاب را پیدا نکردم کتابفروشی

 

  میگفت :شایدکتابفروشی الغدیر(فروشگاه کتب مذهبی )آنرا داشته باشد

 

  ما فقط کتاب" گناهان کبیره" را داریم وخندید(به تمسخر ):مگر می شود

 

  گناه آبی باشدیعنی چه؟!!!

 

 هنوز نه توانسته ام کتاب "پایان تاریخ"را تهیه کنم ونه "آبی تر ازگناه"

 

 نمی دانم دلم برای محمد حسینی می سوزد که کتابش جوایز سال گلشیری

 

  و مهرگان ادب را برده است یا برای فوکویاما با اندیشه هایش یا

 

  برای این ملت که این قدر مطالعه دارد وکتاب می خواند

 

 وبا فرهنگ است و تمدن دارد

 

 اما بیشتر از همه دلم برای خودم میسوزد

 

 . . .

 

 . . .

 

 . . .

 

 قاصد روزان ابری داروگ کی می رسد باران

سرود باران(۳) پایانی

 

و در عراق همه جا گرسنگی است

 

در فصل درو کومه های خرمن پراکنده می شود

 

تا فربه شوند کلاغ هاوملخ ها

 

تنها توده ای سنگ و کاه به آسیاب می رود

 

درکشتزارها آسیاب ها می چرخند. . .وانسان ها بر

 

گردشان

 

باران . . .

 

باران. . .

 

باران. . .

 

 

 

چه اشک ها ریختیم درشب عزیمت

 

وازترس غرورمان ،باران اش خواندیم. . .

 

باران . . .

 

باران . . .

 

از وقتی کوچک بودیم

 

همیشه خدا آسمان را

 

درزمستان ابر میپوشاند

 

وباران می بارید

 

و هرسال زمین سبز می شد،اما ما گرسنگی

 

می کشیدیم

 

و سالی نگذشت درعراق که ما گرسنه نباشیم

 

باران . . .

 

باران. . .

 

باران. . .

 

در هر قطره باران

 

غنچه ای ست قرمزو زرد ازشکوفه گل ها

 

و هرقطره اشک گرسنگان و برهنگان

 

وهر قطره بر جوشیده از خون بردگان

 

لبخندی ست در اشتیاق آینده

 

پستانی ست که دردهان طفلی گل می اندازد

 

دردنیای جوان فردایی که زندگی ست!

 

باران . . .

 

باران. . .

 

باران. . .

 

روز عراق ازباران سر سبزمی شود.

 

 

 

من به سوی خلیج نعره می زنم :

 

"ای خلیج

 

ای بخشنده مروارید و صدف ومرگ!"

 

و صدا بر می گردد

 

چون ناله ای سنگین :

 

"ای خلیج

 

ای بخشنده مروارید و صدف ومرگ"

 

و خلیج ازبرکات بی شمارش

 

به شن ها تنها کف شور می دهدو پوسته پوک صدف

 

وخرده استخوان درماندگان مغروق

 

آن مهاجرانی که مرگ نوشیدند

 

درلجه اعماق خلیج

 

و در عراق هزار افعی هست که می نوشند

 

افشره گل هایی که فرات از شبنم به بار آورده .

 

و می شنوم آوایی را

 

که درخلیج طنین می اندازد:

 

باران. . .

 

باران. . .

 

باران. .

 

 

 

ودر هر قطره باران

 

غنچه ای ست قرمز وزرد از شکوفه گل ها

 

و هر قطره اشک گرسنگان وبرهنگان

 

وهر قطره بر جوشیده از خون بردگان

 

لبخندی ست در اشتیاق آینده

 

پستانی ست که دردهان طفلی گل  می کند

 

دردنیای جوانفردایی که زندگی ست!

 

 

 

وباران جاری می شود!